سایت خانه ملت نوشت:
دکتر مجتبی رحماندوست، نویسنده و نماينده مردم تهران نوشته است: «سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران در ماههاي اخير کشف جديدي کرده است که بايد به او تبريک گفت. بسياري از شبکههاي تلويزيوني از حضور زناني پر شده است که در خدمت آگهيهاي بازرگاني درآمدهاند. ظاهرا صدا و سيما هم عفاف و هم حجاب را در پوششي ميبيند که موي خانمها ديده نشود و غافل است از مدلهاي حضوري که آنان در اين آگهيها حضور پيدا ميکنند که هم با مصاديق عفاف مغاير است و هم با مصاديق حجاب. به برکت اقدام صدا و سيما، فروش کالاهايي که خانمها در وضعيت فعلي در خدمت تبليغ آنها قرار دارند بالا رفته است و زن، جايگاه واقعي خود را بازيافته است. اين کشف جديد را به صدا و سيما تبريک ميگويم.»
برچسبها:
به گزارش عقیق، حاج محمود کریمی از مداحان سرشناس و محبوب کشور است و جوانهای زیادی پای روضه هایش اشک ریخته اند. با او درباره مسائل فرهنگی کشور که این روزها ذهن بخشی از سیاستمداران کشور را به خود مشغول کرده است به گفتگو نشستیم.
* این روز ها حجاب یکی از بحث های گرمی است که همه جا از آن صحبت می شود. نظر شما در این مورد چیست؟
اتقلاب و اسلام برای رفاه مردم آمد. اسلام آمد که مردم راحت زندگی کنند. مردم قبل از اسلام خیلی سخت زندگی می کردند. زمان پیغمبر اکرم(ص) مردم فهمیدند که می توان اسلام را داشت و راحت زندگی کرد. زمان حضرت علی(ع) اصلاً زندانی نداشتیم. حالا بعضی ها فکر می کنند که اسلام آمده و باید سخت زندگی کنیم و در بحث های اجتماعی مختلف مانند حجاب بعضی ها می گویند می خواهند باز باشند. خانم بدحجاب در خیابان درست مانند کشیدن سیگار در پمپ بنزین است، که می گویند: سیگار نکش. می گوید؛ سیگار خودم است! سیگار مال خودت است اما پمپ بنزین مال خودت نیست. بدن خانم بدحجاب، مال خودش است، اما او با این کارش جایگاه خود را در کشتی سوراخ می کند. بعضی ها می گویند شاید یک جوان در خیابان این خانم را ببیند دلش بلرزد و بخواهد. قبول اما شمایی که قانون وضع می کنید، شرایط تعیین می کنید و گشت ارشاد در خیابان می گذارید، چرا نگاه نمی کنید که مردم به چه دلیلی بد حجاب اند؟ مسلماً شما مشکل جنسی ندارید که اینگونه قانون می گذارید. بگذارید با یک مثال رفتارشان را توضیح دهم. این روزها در روش تدریس هم همین طور عمل می کنیم. در دبیرستان می گویند دانش آموزان باید چند جزء اول قرآن را حفظ باشند، چند جزء را روان بخوانند و معنی آن را هم بدانند. خب این سؤال پیش می آید:« دختری که هنوز ازدواج نکرده و به سن بلوغ هم نرسیده، در راهنمایی یا دبیرستان باید سوره نساء را بخواند، وقتی به موارد روابط زناشویی و ... می رسد، شاخ در نمی آورد؟» کسی که این قوانین را نوشته، فقط نوشته و درد را نمی شناخته.
* منظورتان چیست؟ آنهایی که قانون را نوشته اند چه دردی را نشناخته اند؟
یکسری مسائل هست که ما به آنها توجه نکردیم. کسی نمی آید موشکافی کند که بی حجابی ۴_۵ عامل دارد. مردم دوست ندارد همه نگاهشان کنند. حتی آنهایی که بدحجاب و زیبارو هستند و آرایش زیادی دارند هم دوست دارند راحت باشند و انرژی منفی به آنها نرسد. این افراد دوست ندارند تابلو باشند و به دلیل نداشتن آرامش دوست دارند در دید باشند و تنوع داشته باشند.
* ولی بعضی می خواهند مورد توجه باشند به همین دلیل آرایش می کنند و جور دیگری در جامعه ظاهر می شوند.
یک عده بدحجاب هستند که دوست دارند مردم به آنها نگاه کنند. خب باید گفت تو اشتباه می کنی بدحجاب می آیی بیرون و تو هم اشتباه است، نگاهش می کنی. آقا میرزا اسماعیل دولابی که عارف مسلک بود، می گفت من در یکی از شهرهای آلمان با همین جلیقه، عرق چین و گیوه ام که پشتش خوابیده بود راه می رفتم. دیدم آنقدر که در تهران به من نگاه می کنند در آلمان به من نگاه نمی کنند. فکر کردم متوجه شدم آلمانی ها کار دارند که نگاه نمی کنند. در اروپا یک نفر تاج روی سرش است، یک نفر بی حجاب، یک نفر با حجاب و ... کسی هم نگاه نمی کند. نمی گویم این درست است، ولی مردم کار دارند و حداقل دلیل شان برای بیرون رفتن خرید است نه آنکه برای دور دور بیرون برود. پسر بیکار به دختر خانم نگاه می کند. دختر خانم بیکار است آرایش می کند می آید بیرون برای دور دور. همین جوان ها از بیکاری سراغ مواد مخدر هم می روند. وقتی کسی معتاد می شود، برایش فرقی نمی کند کسی به او گیر بدهد یا نه. دخترها، پسر بازی می کنند. پسرها، دختر بازی می کنند و ... همه اینها مانند زنجیر به هم وصل شده اند.
* قبول ندارید که همه آنها به دلیل بیکاری هم بدحجاب نیستند؟
بعضی چیزهایش را هم باید جدا کنیم. مثلاً خانم هایی که بی حجاب می آیند بیرون چند دلیل دارد. یکی سادیسم دارد. دیگری چون کارش مدلینگ است و برای اینکه چیزی را جا بیندازد به خیابان ها می رود. یکی هم فقر دارد. بعضی مشکل مالی دارند که به فساد کشیده می شوند. بعضی هم به دلیل نیاز جنسی، همانی که خدا در وجودش ودیعه گذاشته بدحجاب می شود. بعضی از بدحجاب ها هم عامل هستند، یعنی بدون اینکه خودشان بخواهند عامل جا انداختن فرهنگ بدحجابی می شوند. دیدید بعضی شلوار زخمی می پوشند؟ دوست دارند جامعه این طوری بشود در حالی که اصلاً نمی دانند معنی این شلواری که استفاده می کنند چیست؟ این بی اطلاعی هم به رسانه خودمان برمی گردد که چقدر جذابیت داشته باشد. جذابیت کانال های دیگر چقدر بوده. رسانه ما به فطرت انسانی نزدیک است یا آنها به فطرت انسانی نزدیکند؟ فطرت انسانی مانند عقیق است. اگر عقیقی را از لجن پیدا کنیم می توان با دستمال پاک و روی رکاب سوار کرد. اما بعضی فطرتشان مانند چوب است. یعنی با یک نجاست کوچک باید سوزانده شود. زمانی که این خانم ها و آقایانی که جامعه را به فساد می کشند، تازه به دنیا آمده بودند، پاک بودند. ما خودمان جامعه را خراب می کنیم. تا اینجا به پنج دسته بدحجاب رسیدیم. اما سؤال اینجاست که گشت ارشاد باید همه این افراد را ببرد؟ باید همه آنها را با یک چوب زد؟ اصلاً باید آنها را زد؟
من با خیلی از این خانم های بدحجاب که صحبت می کنم، متوجه شدم که چقدر جنایت کردیم. اگر خیلی از مسائل را به آنها نگفتیم و به سهم خودمان چقدر بد عمل کردیم که باعث شده، عده ای را فراری دهیم. این خانم های بدحجاب از فقر علمی و اعتقادی رنج می بردند و دلم برایشان سوخت. وقتی فقیرند و نمی دانند، من می توانم بپرسم چرا نمی دانی یا فطرتت را نمی شناسی؟
* خب این آدم ها نباید خود و فطرت شان را بشناسند؟
یک دختری خیلی شلوغ و شیطون و بدحجاب در خیابان با من روبرو شد و گفت:«حاج آقا شما شعرهایتان را خودتان می گویید؟» گفتم:« بله.» گفت:« من هم سی دی های شما را گوش می کنم. مادرم هم خیلی گوش می ده. البته مادرم آدم خوبیه ها.» پرسیدم:« مگر مادرتون چطوری است که خیلی خوبه؟» گفت:»«چادریه _ نماز می خونه.» این دختر بدحجاب به آدمی که چادری و نماز خوان است و برای شهادت امام حسن(ع) شله زرد به هم می زند می گوید آدم خوب. این خودش یک نکته مثبت است. پس باید تا به آنجایی نرسیده که بگوید مادرش آدم بد است و خودش خوب است، به دادش برسیم. این دختر کمی جلوتر برود، بدتر می شود.
* خیلی ها به گشت ارشاد حساسیت دارند و بد رفتار میکنند.
در کل، به جای این همه نهاد نظارتی، چوب، گشت، این کار را نکن و آن کار را نکن، باید می گفتند این کار را امتحان کن. به جوان بگویی این کار را بکن، با خودش فکر می کند:« دارد به من دستور می دهد.» اما اگر بگویید امتحان کن، می گوید:« برای نظر من ارزش قائلند...»
* نظر شما در مورد احیای امر به معروف و نهی از منکر چیست؟
همین الان بیرون بروید و به یک نفر بگویید:« بین خطوط رانندگی کن.» خیلی که مؤدب باشد، می گوید:« برو بابا!» در صورتی که باید به جایی برسیم که اگر چراغ قرمز بود و راننده ای روی خط عابر پیاده ایستاد همه نگاهش کنند و سر تکان دهند تا خودش خجالت بکشد. این سؤال را باب کنید که چرا امر به معروف و نهی از منکری که امام حسین(ع) به خاطر آن کشته شد در جامعه ما احیا نمی شود؟... یک دلیل دارد. نمی توانیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم چون خودمان ظرفیت امر به معروف و نهی از منکر نداریم. اگر یک نفر به خودمان بگوید:« یواش تر رانندگی کن.» می گوییم:« حالا مگه چقدر سرعت دارم؟!» وقتی به آقای متصدی وزارت ارشاد می گویید:« چرا به فلان کتاب که ضد اسلام است، مجوز دادی؟» می گوید:«باید می دادم!» مردم از وضعیت موجود ناراحتند. چرا هیچ کدام از مسئولان عذرخواهی نمی کنند؟ چرا ۳۰ سال از انقلاب می گذرد فقط یک نفر مرد بود( آن هم رهبر معظم انقلاب) که جلوی ۷۰ میلیون نفر به خاطر اشتباهی که موجب کمی جمعیت شد، عذرخواهی کرد؟ چند برنامه تلویزیونی در روز می بینیم که مسئولین مشکلات را گردن این و آن می اندازند؟
* اگر من اختلاس کرده باشم و به شما چیزی بگویم، جواب می دهی که خودت این همه اختلاس کردی، یا حرفم را گوش نمی کند.
ما چقدر با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کنیم. در بعضی از کشورها مثل امارات. ماشین شما را اگر در جایی مثل تهران بگیرند، جایی مثل کرج می برند، حکمش ر اباید از جایی مثل فیروزکوه بگیرید، یک جرثقیل اجاره و ماشینت را از خاک بیرون بکشی. با این سختی که دارد حاضرید خلاف کنید؟ حالا در تهران خودمان ماشین شما را می گیرند، به سرعت زنگ می زنید: «داداش، راهنمایی و رانندگی آشنا نداری؟» در آمریکا وقتی یک نفر را می گیرند باید ماشین را با دست چپ خاموش کند. دست راست راننده تکان بخورد، حکم تیر دارد. اینجا ایست می دهند تا افسر به ماشین می رسد، راننده موبایل را به دستش می دهد و می گوید:«با بابام صحبت کن.» اینجا هر کسی خودش قانون دارد. ما حصل ماجرا این است که باید یک مرکز فرهنگی بزرگ برای اصلاح اجتماعی و اخلاق جامعه تأسیس کنیم.
* و مسئولان این مرکز چه کسی باشد؟
خودمان باید این اصلاح اجتماعی را در دست بگیریم. البته نه اصلاح، اصلاح طلبی و نه اصول، اصول گرایی نباید در آن داخل شود.
برچسبها:
شاید بیاغراق باشد اگر بگوییم جمهوری اسلامی ایران تنها کشوری در جهان است که افرادی در حین اقدام به عملی به صورت کاملا آشکار و بدون هرگونه مزاحمتی، مدعی شدیدترین محدودیتها برای انجام آن عمل از سوی حکومت میشوند؛ اقداماتی که هم در شرع و هم در قانون کاملا محکوم هستند اما براحتی توسط برخی مدعیان انجام میگیرند و جالب آنکه فریاد «وا آزادی» آنها هم گوش فلک را پر کرده است.
به گزارش پایگاه خبری انصارحزب الله به نقل از رجانیوز، تئاتر «هم هوایی» که این روزها در تالار حافظ تهران اجرا میشود، حکایت همین افراد است. ماجرای این نمایش درباره سه نسل از زنان ایرانی است که انقلاب اسلامی ایران زندگی آنان را نابود کرده و نهایتا هم سرنوشت آنان یا به مرگ و اعدام میرسد یا مجبورند روی سنگ قبر همسرانشان برای تغییر این اوضاع دعا کنند!
نماینده نسل اول زنان ایرانی، همسر یکی از شهدای پرافتخار دوران دفاع مقدس یعنی شهید «عباس دوران» است؛ خلبان شجاعی که هواپیمای نظامی خود را به هتل محل برگزاری اجلاس سران کشورهای عدم تعهد در بغداد کوبید و مانع از برگزاری این کنفرانس بینالمللی در عراق شد. اما روایت این مثلا همسر شهید از شوهرش، روایت عجیبی است: فردی که بسیار سیگار میکشد؛ در ماه رمضان، نهار میخورد و چایی را از دست نمیدهد؛ در شرایطی که اوضاع معیشتی مردم ایران در سختترین شرایط است، انبار خانه شخصی خود را پر از مواد غذایی و مایحتاج زندگی میکند و بسیاری از تصاویر حیرتانگیز دیگر که اصلا تناسبی با یکی از شهدای مطرح دفاع مقدس ندارد.
جالب اینکه همسر شهید از مسئولین حکومت هم گلایه میکند که چرا چهره واقعی شوهر شهیدش را به نمایش نمیگذارند؟! او حتی در سالنی که نیمی از حاضران آن را دختران شدیدا بدحجاب و بیحجاب تشکیل دادهاند، از رئیس دانشگاهی سخن میگوید که پسرش را به دلیل آنکه پیراهن آستین کوتاه پوشیده، مواخذه کرده است!
نسل بعدی زنان ایرانی که زندگی آنها توسط انقلاب اسلامی نابود شده، «شهلا جاهد»، همسر دوم یکی از فوتبالیستهای مشهور کشور و قاتل همسر اول اوست. بازیگر نقش جاهد، بارها تاکید میکند که در دوران مدرسه همیشه دخترها را به انجام حرکات مذهبی مجبور میکردهاند و همین مساله سبب شده تا او از دین زده شود. تاکید شدید بر فضای اختناق در مدارس دهه ۶۰ در حالی صورت میگیرد که در تمام مدتی که بازیگر این نقش مونولوگ میگوید، تلاش میشود تا او زنی عاشق و محجوب معرفی شود که تنها تاوان عشق خود به یک بازیکن فوتبال را داده است.
در توصیف دوران طولانی مدت زندان شهلا جاهد هم چنان شخصیت دوست داشتنی و فعال اجتماعی از او خلق میشود که انگار واقعا باید برای یک قاتل دل سوزاند. نهایتا هم بازجوها و مسئولین حکومت هستند که به «یک عاشق بیگناه» تلقین میکنند که قاتل همسر بازیکن فوتبال است و او را به پای چوبه دار میبرند و صندلی را از زیر پایش میکشند.
اما آخرین نسل از زنان ایرانی که یک دختر نسل سومی است، «سارا اسکندی»، یک کوهنورد معروف است که جان خود را در یکی از تلاشهای خود برای فتح یک قله خارجی از دست داده است. روایت نمایش «هم هوایی» از زندگی این شخصیت هم که نعل به نعل از روی صفحه ویکیپدیای این ورزشکار استخراج شده، حاوی حملات تند و البته بیدلیل به انقلاب اسلامی است. طبق معمول او در یک خانواده مذهبی بوده که پدرش اجازه تحصیل در رشته مورد علاقه وی را نداده و او را مجبور به تحصیل در رشته علوم آزمایشگاهی کرده است. اما او راه خودش را به صورت مستقل ادامه داد و ورزش کوهنوردی را به صورت حرفهای دنبال میکند.
نهایتا هم مرگ طبیعی او در اثر یک حادثه در تلاش برای فتح یک قله، به صورت کاملا بیربط به جمهوری اسلامی و مسئولین حکومتی نسبت داده میشود. عدم اثبات فتح یک قله دیگر توسط وی و تیم همراهش به فدراسیون کوهنوردی هم دستمایه توهین به مسئولین کشور میشود. حتی در این زمینه در مونولوگی کاملا بیارتباط و بدون دلیلی هم در توصیف فضای فتنه ۸۸ و سیاهنمایی از آن دوران علیه کشور، در نمایش قرار داده شده است.
جالب است که در این تئاتر، «قصاص یک قاتل» و «مرگ یک کوهنورد بر اثر حادثه» دستمایه سیاهنمایی از وضع زنان ایران در دوران پس از انقلاب اسلامی قرار میگیرد، بدون اینکه دلیل و علت موجهی برای آن تراشیده شود.
نمایش «هم هوایی» آنقدر ضعیف و بدون ایجاد ارتباط با مخاطب اجرا میشود که یقینا پس از پایان اجرا، هیچگونه اثری از آن باقی نخواهد ماند اما در این میان حلقه مفقوده «نظارت بر تئاتر» همچنان اصلیترین ایراد نظام پخش نمایش در ایران است که مشخص نیست چرا به اینگونه تئاترها که توهین علنی و رسمی به شهدا و انقلاب اسلامی هستند و حتی بدیهیترین مسائل نظیر حجاب حداقلی بازیگران هم در آنها رعایت نمیشود، مجوز نمایش داده میشود و پس از آن هم هیچگونه نظارتی صورت نمیگیرد تا احیانا شاهد تغییر متون دیالوگها توسط کارگردان و دیگر عوامل تهیه نباشیم؟
برچسبها:
بزودی عکس های جدید بد حجابی در تهران را در این وبلاگ نشان خواهیم داد . بزودی خواهید دید دختران دیگر ساپورتهایی می پوشند که کاملا ران پاهایشان به صورت عریان تماما معلوم است و فقط یک دامن خیلی کوتاه دارند این است کشور مسلمان ایران . اللهم ارزقنا شهادتا تعجیلا ....
برچسبها:
هشدار موج جدید بد حجابی در تهران
توجه : اسلام در خطر است همه آماده باشند
به گزارش پایگاه خبری انصارحزب الله، ظاهر شدن دخترانی بدون داشتن روسری در خودروهای شخصی در کنار یک راننده مرد، بار دیگر گواه بر فعالیت سازماندهی شده ای برای ترویج نوع دیگری از بدحجابی در بین مردم است.
طبق مشاهدات بسیاری از افراد که در محدوده برخی خیابان های پر تردد شهر صورت گرفته است، به تازگی ماشین هایی دیده می شوند که سرنشین جلوی آن دخترانی هستند که روسری را از سر خود برداشته و کاملا بی حجاب شده اند و راننده مردی نیز بدون داشتن مقصدی معین در حال چرخاندن این مانکنان در خیابان هستند، که نمونه این خودرو ها را می توان عصر هنگام در محدوده خیابانی نظیر شریعتی از جنوب به سمت شمال مشاهده کرد.
این نخستین بار نیست که این قبیل پوششهای نا به هنجار توسط مانکن هایی در سطح شهر تبلیغ می شوند. به عنوان نمونه پوشش ساپورت که بالاتر گفته شد، نخستین بار توسط دختران مانکن و با حضور در پاساژ ها و مراکز خرید در حالی که این نوع پوشش را بر تن داشتند، در میان مردم تبلیغ و شروع به گسترش کرد.
این در حالی بود که قیمت این نوع پوشش در همان زمان نیز بسیار ارزان بوده و در بسیاری از مغازه ها میشد آن را با قیمتی نظیر ۵ هزارتومان نیز خریداری کرد.
اکنون نیز، حضور چنین مانکن هایی در داخل ماشین هایی که سطح شهر را بدون مقصد خاصی در حال چرخیدن هستند با وجود آنکه علی الظاهر هیچ گونه سود مادی نیز برای آنان ندارد، نشان دهنده آن است که جریانی پشت پرده این قضایا وجود دارد که پله به پله در حال کشاندن بدنه جوان جامعه به سمت بی حیایی، بی حجابی و بی عفتی است و اینک بعد از گسترش موفق پوشش ساپورت، در حال پیاده سازی مرحله بعدی برنامه خود هستند.
در این میان لازم است به صحبت های سردار احمدی مقدم در فروردین ماه ۱۳۹۰ اشاره شود که وی ضمن تاکید بر برخورد با مظاهر بی حجابی و بدحجابی، این طور عنوان کرد که خودرو از مصادیق حریم شخصی محسوب نشده و برخورد با خودروهای هنجار شکن در زمینه حجاب در دستور کار پلیس راهنمایی و رانندگی قرار دارد، در صورتی که متاسفانه تا کنون با وجود مشاهده بسیار اینگونه خودروهادر همین ایام، شاهد برخورد قاطعي از سوی پلیس محترم راهنمایی و رانندگی با آنان دیده نشده است و شايد هم برخوردي شده اما جسارت بي حجابان از حد گذشته است.
مع الاسف در صورت عدم برخورد جدی با این پدیدهی در حال گسترش، به زودی باید شاهد خودرهایی در سطح شهر باشیم که دختران حاضر در آن روسری خود را برداشته و بدون حجاب کامل در حال رانندگی در خیابان ها هستند .هشدار موج جدید بد حجابی در تهران
توجه : اسلام در خطر است همه آماده باشند
برچسبها:
گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» - فرهان؛ دمِ عید بود و اَبوی جانمان ما را با اهل بیت فرستاده بود تا برویم چِش و چال بازار را درآورده و دمِعیدی کأنه حوران و غلامان بهشتی نونوار و شیکوپیک بشویم!
آقا ما رفته بودیم توی یک مغازهای و داشتیم برای خودمان سوت میزدیم و اجناس را می پاییدیم که دیدیم یک بانویی با یک پوشش خیلی استغفراللهی دارد با فروشنده بر سر یک رأس تنبان نیممتری(!) چکوچانه میزند که اِلاولله باید بگذاری پرو نمایم!
فروشنده هی قسم و آیه وصلهپینه مینمود که این ساپورت است باجی! پرو ندارد که! آن بانو اما میگفت میخواهم ببینم رنگش به رنگ فلان لباس و مدلش به مدل فلان لباسم میآید یا نه!
خلاصه از ایشان انکار و از اوشان اصرار. با عشوه و کرشمهای که آن بانو از خودشان صادر مینمود خود شیطان هم آب به دهان میآمد چه برسد به آقای فروشنده! در نهایت قروغمزهها کارگر افتاد و آن آقای آب به دهان افتاده فروشنده اجازَت پرو را صادر نمودند.
آن تُرک شیراز(همان بانو را عرض می نمایم!) با یک دنیا عشوه و کرشمه، لبخند ملیحی بر کنج لبان خویشتن نشانده و خرامانخرامان به سمت اتاق پرو روان گشتند!
بنده همان گوشهموشهها ایستادهبودم و سخت حیران بودم که آخر این تنبان نیممتری چهطوری به تن این بانوی دومتری جا می شود!
در همین حیصوبیص بودیم که یکهو دیدم از توی اتاق پرو صدای ترقتوروق میآید. یاللعجب! پرو با اعمال شاقه!؟ بانو در آن اتاق نیممتری کشتی کج میگیرد مگه!!!
آقا جایتان خالی! رگ سوپرمَنیمان جنبید و داشتیم آماده می شدیم کأنّه بَتمن شیرجه زده و آن بانو را از درون آن اتاق نجات دهیم خوب!
خدارا شکر که ننهجانمان آنجا بود و بیدرنگ وارد عمل گشته و ضمن منصرف نمودن این بنده از آن اقدام پتروسمآبانه، یک مجموعه اسرار مگو را برایمان فاش نمود که:
بالامجان! ساپورت، بسیار و بسیار و بازهم بسیار تنگ میباشد و آدمیزاد به این راحتیها تویش جا نمیشود! برای جاگیر شدن توی این تنبان، جماعت باید یکسری اعمال پَرشی، افقی و عمودی را ردیف نماید تا فیالنهایه تنبان رضایت دهد و آدمیزاد را توی خودش جا دهد! این صداهای مهیب از این پرشها و آن اعمال ناشی گشته و نیازی به سوپرمنبازیهای کچلچلاغی چون تو نمیباشد...
ایول ننه! عجب پخمه بازی داشتیم مرتکب میشدیمها!
القصه! ننهجانمان همچنان داشت اسرار مگوی این تنبان کذایی را برایمان فاش مینمود که آن بانو خرامانخرامان از اتاق بیرون آمده، تنبان مذکور را به قیمت نیمارزن خریداری نمودند...
البته بنده اگر جای ایشان میبودم و خودم را با چنین اعمال شاقهای توی یک تنبان نیممتری میچپاندم، حداقل میگذاشتم یک سالی توی تنم بماند که به آن همه جانفشانیها و کشتیکج گرفتنهای هنگام پوشیدنش بیارزد!
از این واقعه کذایی ساعتی نگذشته بود و ما در خیابان داشتیم با عیال و اطفال اَبویجانمان همینطوری راه میرفتیم برای خودمان.
دوروبرمان پرشده بود از جماعتی که خودشان را توی این تنبانهای کذایی چپانده بودند! تنبانهایی تنگ، چسبان و در رنگهای متنوع! بنده حتی به رأی العین، گورخریاش را هم مشاهده نمودم!
از این جا به بعد یک چیزهایی می خواهم بگویم خیلی بیتربیتی است، میترسم بچههای زیر ۱۸ سال هم بین مان باشند و خدایی ناکرده چش و چالشان open بشود. آنوقت تُف و لعنت خانم والدهشان دامنمان را بگیرد و دور از جان سوسک شویم! جسارتاً شما گوشتان را بیاورید جلو، بنده بقیهاش را توی گوشتان بلغور نمایم:
این تب کذایی و این تنبانهای کذاییتر، نه تنها به جماعت اناث که به جماعت ذکور نیز سرایت نموده و ساپورت ذکورانه نیز خروارخروار کأنه آجیل شب عید به فروش میرسد! یکسری از جماعت ذکور هم در حالی که بنده به رأیالعین رویت مینمودم که رگ غیرتشان نخنما و سولاخ گشته، ساپورت میخرند و میپوشند. توی شهر رژه می روند و ...
حالا تو فکر کن تا چند وقت دیگر ساپورتهای پاره هم مد بشود!
حالا تو فکر کن با این فاقهای فینگیلی، حضرت مذکور از آن آدمهای روشنفکر و مکشمرگما باشد و بخواهد خم بشود و یک زبالهای را از زمین بردارد، آن وقت...
حالا تو فکر کن طرف یک لباس کوتاه و کمری هم پوشیده باشد و همینطوری که دارد راه میرود برای خودش، یکهویی خسته بشود و بخواهد روی یک نیمکتی جلوس نماید، آن وقت...
(هرچه میخواهم بگویم بیتربیتی و خاک بر سری است! آخر چه بنویسیم که سانسور نشود باباجان!)
ای بابا! ماشاءالله شما هم گوشتان خیلی کثیف استها! یک ذره نظافت داشته باشید جانم! اصلاً بروید عقب باباجان! این سیکرتبازیها به ما نیامده...
عرض می کردم خدمتتان...
حلقوم جر خورده جماعت طبیبان که هی صدا میاندازند توی چاله گلو و از مضرات این تنبانهای کذایی بلغور مینمایند به کنار...
(رویم به دیوار، گلاب به روتان...) افاضات جماعت اورولوژیست هم که حسابی سرخآبی شدهاند تا بیماریهای حاصل از این تنبانها را توی گوش ذکور بچپانند به کنار...
چشم های وق زده چشمسفیدهای پلاس تو خیابان که تا کیلومترها پشت سر این اناث ساپورتی روان است به کنار...
جنگ اعصابی که این پوششهای استغفراللهی به عزباوغلیها تحمیل مینماید به کنار...
حیایی که خورده شد و گلاب به روتان آبرویی که قی گشت به کنار...
پوششی که به عریانی شبیهتر است تا پوشش هم به کنار...
عالم و آدم به کنار...
خودمان...
باباجان حیا و عفتمان تو این اوضاع قمر در عقرب و شلم و شوربا کدام گوری تپیده و چپیده، الله اعلم...
برچسبها: