تعداد بازديد :  
تاريخ : یک شنبه 14 ارديبهشت 1393برچسب:ساپورت,فرهنگ,

«خبرگزاری دانشجو» نخود آش ـ دیشب موقع خوابیدن به خانم والده گفتم شناسنامه‌ام را بگذارد در کیفم که فردا به عنوان منتقدِ بی‌شناسنامه محسوب نشوم و بتوانم طنز بنویسم. اصلا این حرف آقای رئیس جمهور خیلی معقولانه است. آدم بی‌شناسنامه در واقع وجود خارجی ندارد و کسی هم که وجود خارجی ندارد قطعا نمی‌تواند از دولت که این همه خوب و جدی در عرصه دنیا وجود دارد، انتقاد کند. از همین رو شناسنامه‌ام باید همراهم باشد که به معدوم بودن محکوم نشوم!

در واقع الزام شناسنامه‌دار بودن منتقدان یک امر کاملا منطقی است. منطق آن هم این است که همگان مطمئن به وجود خارجی آدمیزاد باشند وگرنه گوینده که مهم نیست، مهم این است که چه حرفی گفته می‌شود. اما کسی که اصلا نیست چه حرفی می‌تواند بزند؟ اصلا آدم وقتی هست، می‌‌تواند حرف بزند چون حرف زدن در واقع خودش یک «هست» است ولی آدمی که در واقع «نیست» که نمی‌تواند «هستی» را «است» کند؟

لطفا دست به گیرنده‌های خود نزنید و به نگارنده هم گیر ندهید! من خودم هم نفهمیدم در پاراگراف قبلی چه می‌گفتم فقط تلاش می‌کردم تا حدی که ممکن است ادای فیلسوف‌ها را در بیاورم که دولتی‌ها بگویند طرف خیلی «باسواد» است. آخر سواد داشتن هم یکی از شرایط منتقدان است. خلاصه‌ حرفم این بود که دولت می‌خواهد به وجود خارجی منتقدان مطمئن شود گرچه در ماهیت نقد تفاوتی نمی‌کند. در حدیث هم آمده که به گفته توجه شود نه به گوینده، اما خب اگر رئیس جمهوری که من آنقدر دوستش دارم می‌خواهد مطمئن شود اعلام می‌کنم، یک شناسنامه خوشگل و قدیمی دارم که هنوز باطل نشده ‌است و از همین رو وجود خارجی دارم.

البته آقای رئیس‌جمهور منظورشان فقط شناسنامه شخصی نبود بلکه نظر به شناسنامه حزبی هم داشتند اما سوالم این است که اصلا چه فرقی می‌کند؟ حالا اگر کسی عضو حزب خاصی نبود، نمی‌تواند انتقاد درستی مطرح کند؟ البته من از این لحاظ هم مشکل ندارم. شناسنامه شخصی که دارم، شناسنامه حزبی هم خود اسمم برایم می‌سازد. الکی که اسم من نخود آش نیست. من نخود هر آشی می‌شوم. امروز هم افتاده‌ام در آش سخنرانی ریاستِ بی‌نهایتِ محترم جمهوری و روی آش هم اضافه بر نخود یک وجب و نیم روغن وجود دارد.

البته آقای رئیس‌جمهور یک پیش شرط دیگر هم تعیین کردند و آن هم این است که هر کس به نام خودش صحبت کند نه به نام دیگری که از قضا من هم همیشه به نام خودم صحبت می کنم البته قبل از آن «به نام خدا» می‌گویم و بعد به نام خودم صحبت می‌کنم.

دیگر بس است، باور کنید من شرایط نقد کردن را دارم وگرنه از بس شرایط برای نقد کردن تعیین می کنند که تنها فرد صاحب صلاحیت برای انتقاد همین آشنای ما، حسام‌الدین آشنا می‌شود. خودمانیم این دولت گاهی از شورای نگهبان هم برای تایید صلاحیت منتقدان سختگیرانه‌تر عمل می‌کند. یعنی اگر یک لیست از صاحبان صلاحیت‌ نقد بدهد، خیال ما و خودش راحت می‌شود! در هر صورت من صلاحیت دارم به جان شما نباشد به جان خودم.

از بس شرایط دست و پا گیر گذاشته‌اند که نفس ما در نمی‌آید، سردبیر هم که دارد چپ چپ نگاه می‌کند که خودت را جمع کن چون مقدمه‌ات از اصل مطلب طولانی‌تر شد، اما من چه کار کنم؟ باید صلاحیت خودم را ثابت می‌کردم.

راستش را بخواهید من تفاوت بین نقد خالی، نقد با مخلفات و نقد منصفانه را نمی‌فهمم چون نقد، نقد است و هر کس هر نقدی دارد می‌گوید، اگر وارد بود که هیچ، اگر وارد نباشد وجدان عمومی ردش می‌کند. در واقع نقد یا وارد می‌شود یا وارد نمی‌شود بگذریم از بعضی که زورشان زیاد است و نقد‌هایشان را به زور هم که شده وارد می‌کنند اما قطعا نقد سازنده با کلاس‌تر است و از همین رو است که آنقدر می‌گویند: «می‌خواهی نقد کنی، بکن، اما نقدت منصفانه باشد.» پس ما می‌گوییم نقدمان سازنده ‌است، شما هم بگویید سازنده‌ است. البته در هر صورت نقد ما منفی نیست. یعنی نمی‌خواهیم بگوییم رئیس‌جمهور حرف بدی زده‌است، فقط می‌گوییم کمی، کم‌دقتی شده‌است.

آقای دکتر روحانی در هفته‌ گذشته فرمودند: «صاحبان فرهنگ به گشت ارشاد نیاز ندارند» از آنجا که فرهنگ مدت‌ها است به عرصه‌ای تبدیل شده که همه صاحب آن هستند، ما نیز خودمان را یکی از صاحبان فرهنگ دانسته و از این بیانات رئیس‌جمهور به شدتِ خیلی زیادی استقبال می‌کنیم و فقط سوالی در راستای این باد مخالف برایم پیش آمده‌است که اصولا کار گشت ارشاد چیست؟ گشت ارشاد می‌گردد در خیابان‌ها و با کسانی که پوششان خوب نیست و بهتر بگویم پوششان جا یا جاهایی را نپوشانده، برخورد می‌کند؛ آخر عزیز من این گشت ارشاد چه ربطی به صاحبان فرهنگ دارد؟ یعنی منظورتان این است که صاحبان فرهنگ هرچه دلشان خواست بپوشند (یا به عبارتی نپوشند) ایرادی ندارد، فقط کسانی که صاحبان فرهنگ نیستند مشمول گشت ارشاد می‌شوند؟ یعنی به طور کلی فقط بی‌فرهنگ‌ها باید چیزِ حسابی بپوشند؟


در هر صورت ما که از ترسِ از دست دادن «صلاحیت انتقاد» نه تنها گیر نمی‌دهیم حتی پیشنهاد می‌دهیم زمانش را هم بیش‌تر کنند اما خداوکیلی فقط با این حساب باید برای صاحبان فرهنگ هم شناسنامه صادر شود که اگر گشت ارشاد به آن‌ها گیر داد ثابت کنند که از صاحبان فرهنگ هستند و به راحتی بگویند «عیش... بی فرهنگ خودتی!» حالا روش صدور شناسنامه برای صاحبان فرهنگ باید چطور باشد یک بسته پیشنهادی مستقل می‌طلبد که اگر دولت یا مخاطبان بخواهند می‌توانیم در یک باد مخالف دیگر آن را کار کنیم.


برچسب‌ها:
ارسال توسط سید جمال الدین اسد آبادی
تعداد بازديد :  
تاريخ : پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393برچسب:ساپورت,زن,زنان,برهنه,تهران,اسلام,بی حجابی,بد حجابی,

بزودی عکس های جدید بد حجابی در تهران را در این وبلاگ نشان خواهیم داد . بزودی خواهید دید دختران دیگر ساپورتهایی می پوشند که کاملا ران پاهایشان به صورت عریان تماما معلوم است و فقط یک دامن خیلی کوتاه دارند این است کشور مسلمان ایران . اللهم ارزقنا شهادتا تعجیلا ....


برچسب‌ها:
ارسال توسط سید جمال الدین اسد آبادی
تعداد بازديد :  
تاريخ : پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393برچسب:حجاب,بی حجابی,زن,زنان,زنان بی حجاب,ساپورت,اسلام,

 

هشدار موج جدید بد حجابی در تهران

توجه : اسلام در خطر است همه آماده باشند

به گزارش پایگاه خبری انصارحزب الله، ظاهر شدن دخترانی بدون داشتن روسری در خودروهای شخصی در کنار یک راننده مرد، بار دیگر گواه بر فعالیت سازماندهی شده ای برای ترویج نوع دیگری از بدحجابی در بین مردم است.

طبق مشاهدات بسیاری از افراد که در محدوده برخی خیابان های پر تردد شهر صورت گرفته است، به تازگی ماشین هایی دیده می شوند که سرنشین جلوی آن دخترانی هستند که روسری را از سر خود برداشته و کاملا بی حجاب شده اند و راننده مردی نیز بدون داشتن مقصدی معین در حال چرخاندن این مانکنان در خیابان هستند، که نمونه این خودرو ها را می توان عصر هنگام در محدوده خیابانی نظیر شریعتی از جنوب به سمت شمال مشاهده کرد.

این نخستین بار نیست که این قبیل پوشش‌های نا به هنجار توسط مانکن هایی در سطح شهر تبلیغ می شوند. به عنوان نمونه پوشش ساپورت که بالاتر گفته شد، نخستین بار توسط دختران مانکن و با حضور در پاساژ ها و مراکز خرید در حالی که این نوع پوشش را بر تن داشتند، در میان مردم تبلیغ و شروع به گسترش کرد.

این در حالی بود که قیمت این نوع پوشش در همان زمان نیز بسیار ارزان بوده و در بسیاری از مغازه ها می‌شد آن را با قیمتی نظیر ۵ هزارتومان نیز خریداری کرد. 

اکنون نیز، حضور چنین مانکن هایی در داخل ماشین هایی که سطح شهر را بدون مقصد خاصی در حال چرخیدن هستند با وجود آنکه علی الظاهر هیچ گونه سود مادی نیز برای آنان ندارد، نشان دهنده آن است که جریانی پشت پرده این قضایا وجود دارد که پله به پله در حال کشاندن بدنه جوان جامعه به سمت بی حیایی، بی حجابی و بی عفتی است و اینک بعد از گسترش موفق پوشش ساپورت، در حال پیاده سازی مرحله بعدی برنامه خود هستند.

در این میان لازم است به صحبت های سردار احمدی مقدم در فروردین ماه ۱۳۹۰ اشاره شود که وی ضمن تاکید بر برخورد با مظاهر بی حجابی و بدحجابی، این طور عنوان کرد که خودرو از مصادیق حریم شخصی محسوب نشده و برخورد با خودروهای هنجار شکن در زمینه حجاب در دستور کار پلیس راهنمایی و رانندگی قرار دارد، در صورتی که متاسفانه تا کنون با وجود مشاهده بسیار اینگونه خودروهادر همین ایام، شاهد برخورد قاطعي از سوی پلیس محترم راهنمایی و رانندگی با آنان دیده نشده است و شايد هم برخوردي شده اما جسارت بي حجابان از حد گذشته است.

مع الاسف در صورت عدم برخورد جدی با این پدیده‌ی در حال گسترش، به زودی باید شاهد خودرهایی در سطح شهر باشیم که دختران حاضر در آن روسری خود را برداشته و بدون حجاب کامل در حال رانندگی در خیابان ها هستند .هشدار موج جدید بد حجابی در تهران

توجه : اسلام در خطر است همه آماده باشند

 


برچسب‌ها:
ارسال توسط سید جمال الدین اسد آبادی
تعداد بازديد :  
تاريخ : دو شنبه 8 ارديبهشت 1393برچسب:ساپورت,فرهنگ,زنان,زن,

 

گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» - فرهان؛ دمِ عید بود و اَ‌بوی جانمان ما را با اهل‌ بیت فرستاده بود تا برویم چِش ‌و ‌چال بازار را در‌آورده و دم‌ِعیدی کأنه حوران و غلامان بهشتی نونوار و شیک‌و‌پیک بشویم!

آقا ما رفته بودیم توی یک مغازه‌ای و داشتیم برای خودمان سوت می‌زدیم و اجنا‌س را می پاییدیم که دیدیم یک بانویی با یک پوشش خیلی استغفراللهی دارد با فروشنده بر سر یک رأس تنبان نیم‌متری(!) چک‌و‌چانه میزند که اِلاو‌لله باید بگذاری پرو نمایم!

فروشنده هی قسم و آیه وصله‌پینه می‌نمود که این ساپورت است باجی! پرو ندارد که! آن بانو اما می‌گفت می‌خواهم ببینم رنگش به رنگ فلان لباس و مدلش به مدل فلان لباسم می‌آید یا نه!

خلاصه از ایشان انکار و از اوشان اصرار. با عشوه و کرشمه‌ای که آن بانو از خودشان صادر می‌نمود خود شیطان هم آب به دهان می‌آمد چه برسد به آقای فروشنده! در نهایت قروغمزه‌ها کارگر افتاد و آن آقای آب به دهان افتاده‌ فروشنده اجازَت پرو را صادر نمودند.

آن تُرک شیراز(همان بانو را عرض می نمایم!) با یک دنیا عشوه و کرشمه، لبخند ملیحی بر کنج لبان خویشتن نشانده و خرامان‌خرامان به سمت اتاق پرو روان گشتند!

بنده همان گوشه‌موشه‌ها ایستاده‌بودم و سخت حیران بودم که آخر این تنبان نیم‌متری چه‌طوری به تن این بانوی دو‌متری جا می شود!

در همین حیص‌و‌بیص بودیم که یکهو دیدم از توی اتاق پرو صدای ترق‌توروق می‌آید. یاللعجب! پرو با اعمال شاقه!؟ بانو در آن اتاق نیم‌متری کشتی کج می‌گیرد مگه!!!

آقا جایتان خالی! رگ سوپرمَنی‌مان جنبید و داشتیم آماده می شدیم کأنّه بَت‌من شیرجه زده و آن بانو را از درون آن اتاق نجات دهیم خوب!

خدارا شکر که ننه‌جانمان آن‌جا بود و بی‌درنگ وارد عمل گشته و ضمن منصرف نمودن این بنده از آن اقدام پتروس‌مآبانه، یک مجموعه اسرار مگو را برایمان فاش نمود که:

بالام‌جان! ساپورت، بسیار و بسیار و بازهم بسیار تنگ می‌باشد و آدمیزاد به این راحتی‌ها تویش جا نمی‌شود! برای جاگیر شدن توی این تنبان، جماعت باید یکسری اعمال پَرشی، افقی و عمودی را ردیف نماید تا فی‌النهایه تنبان رضایت دهد و آدمیزاد را توی خودش جا دهد! این صداهای مهیب از این پرش‌ها و آن اعمال ناشی گشته و نیازی به سوپرمن‌بازی‌های کچل‌چلاغی چون تو نمی‌باشد...

ای‌ول ننه! عجب پخمه بازی داشتیم مرتکب می‌شدیم‌ها!

القصه! ننه‌جانمان همچنان داشت اسرار مگوی این تنبان کذایی را برایمان فاش می‌نمود که آن بانو خرامان‌خرامان از اتاق بیرون آمده، تنبان مذکور را به قیمت نیم‌ارزن خریداری نمودند...

البته بنده اگر جای ایشان می‌بودم و خودم را با چنین اعمال شاقه‌ای توی یک تنبان نیم‌متری می‌چپاندم، حداقل می‌گذاشتم یک سالی توی تنم بماند که به آن‌ همه جانفشانی‌ها و کشتی‌کج گرفتن‌های هنگام پوشیدنش بیارزد!

از این واقعه کذایی ساعتی نگذشته بود و ما در خیابان داشتیم با عیال و اطفال اَبوی‌جانمان همین‌طوری راه می‌رفتیم برای خودمان.

دور‌و‌برمان پرشده بود از جماعتی که خودشان را توی این تنبان‌های کذایی چپانده بودند! تنبان‌هایی تنگ، چسبان و در رنگ‌های متنوع! بنده حتی به رأی العین، گورخری‌اش را هم مشاهده نمودم!

از این جا به بعد یک چیزهایی می خواهم بگویم خیلی بی‌تربیتی است، می‌ترسم بچه‌های زیر ۱۸ سال هم بین مان باشند و خدایی ناکرده چش و چالشان open بشود. آنوقت تُف و لعنت خانم والده‌شان دامنمان را بگیرد و دور از جان سوسک ‌شویم! جسارتاً شما گوشتان را بیاورید جلو، بنده بقیه‌اش را توی گوشتان بلغور نمایم:

این تب کذایی و این تنبان‌های کذایی‌تر، نه تنها به جماعت اناث که به جماعت ذکور نیز سرایت نموده و ساپورت ذکورانه نیز خروار‌خروار کأنه آجیل شب عید به فروش می‌رسد! یکسری از جماعت ذکور هم در حالی که بنده به رأی‌العین رویت می‌نمودم که رگ غیرتشان نخ‌نما و سولاخ گشته، ساپورت می‌خرند و می‌پوشند. توی شهر رژه می روند و ...

حالا تو فکر کن تا چند وقت دیگر ساپورت‌های پاره هم مد بشود!

حالا تو فکر کن با این فاق‌های فینگیلی، حضرت مذکور از آن آدم‌های روشن‌فکر و مکش‌مرگ‌ما باشد و بخواهد خم بشود و یک زباله‌ای را از زمین بردارد، آن وقت...

حالا تو فکر کن طرف یک لباس کوتاه و کمری هم پوشیده باشد و همین‌طوری که دارد راه می‌رود برای خودش، یکهویی خسته بشود و بخواهد روی یک نیمکتی جلوس نماید، آن وقت...

(هرچه می‌خواهم بگویم بی‌تربیتی و خاک بر سری است! آخر چه بنویسیم که سانسور نشود باباجان!)

ای بابا! ماشاءالله شما هم گوشتان خیلی کثیف است‌ها! یک ذره نظافت داشته باشید جانم! اصلاً بروید عقب باباجان! این سیکرت‌بازی‌ها به ما نیامده...

عرض می کردم خدمتتان...

حلقوم جر خورده جماعت طبیبان که هی صدا می‌اندازند توی چاله گلو و از مضرات این تنبان‌های کذایی بلغور می‌نمایند به کنار...

(رویم به دیوار، گلاب به روتان...) افاضات جماعت اورولوژیست هم که حسابی سرخ‌آبی شده‌اند تا بیماری‌های حاصل از این تنبان‌ها را توی گوش ذکور بچپانند به کنار...

چشم های وق زده چشم‌سفید‌های پلاس تو خیابان که تا کیلومترها پشت سر این اناث ساپورتی روان است به کنار...

جنگ اعصابی که این پوشش‌های استغفراللهی به عزب‌اوغلی‌ها تحمیل می‌نماید به کنار...

حیایی که خورده شد و گلاب به روتان آبرویی که قی گشت به کنار...

پوششی که به عریانی شبیه‌تر است تا پوشش هم به کنار...

عالم و آدم به کنار...

خودمان...

باباجان حیا و عفت‌مان تو این اوضاع قمر در عقرب و شلم و شوربا کدام گوری تپیده و چپیده، الله اعلم...


برچسب‌ها:
ارسال توسط سید جمال الدین اسد آبادی
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 23 صفحه بعد